نويسندگان: سيدرضا صالحي اميري، امير عظيمي دولت آبادي


 



تعريف مفهومي

اگر « برنامه ريزي» را مداخلات هدفمند، آگاهانه و سنجيده انساني در مسير حوادث و فرايندها بدانيم - كه نتيجه آن ممكن است موفقيت آميز باشد يا نه - براين اساس، برنامه ريزي فرهنگي را نيز مي توان كوشش آگاهانه، سنجيده و سازمان يافته دولت براي ايجاد تغيير در وضع موجود و دستيابي به اهداف مطلوب در حوزه هاي مختلف فرهنگي دانست. (1)
همان گونه كه در تعريف فوق نيز مستتر است، عبارت « برنامه ريزي فرهنگي » با مفروضات زير همراه مي باشد:
- در حوزه فرهنگي مي توان دست به برنامه ريزي زد و اگر امري مطلوب نباشد، امري اجتناب پذير است؛
- در حوزه فرهنگ، مشكلاتي وجود دارد كه بايد آنها را با اقداماتي كه «برنامه ريزي فرهنگي» مي ناميم، مرتفع سازيم؛
- برنامه ريزي فرهنگي بيشتر برعهده دولت است و يا از دولت انتظار مي رود كه دست به چنين اقدامي بزند؛
- برنامه ريزي فرهنگي مبتني بر سرمشق ها و الگوهاي فرهنگي موجود در جامعه است.
قبل از آنكه به صورت دقيق تري مفهوم برنامه ريزي فرهنگي را تشريح نماييم، ذكر اين نكته لازم است كه بين مفهوم« برنامه ريزي فرهنگ» و «برنامه ريزي فرهنگي» ‌تفاوت عميق و ظريفي وجود دارد. در مفهوم اول، برنامه ريزي براي حوزه فرهنگ مدنظر است، اما در معناي دوم، اين واژه كاربرد گسترده تري دارد و با مجموعه اي از وظايف و رشته هاي علمي از جغرافياي انساني تا طراحي شهري، برنامه ريزي اقتصادي، سياست گذاري اجتماعي و سرانجام برنامه ريزي استراتژيك پيوند دارد. هنگامي كه اصطلاح برنامه ريزي فرهنگ را به كار مي بريم، منظور هماهنگ سازي فعاليت هاي فرهنگي و هنري در جامعه است و آنگاه كه از واژه برنامه ريزي فرهنگي استفاده مي كنيم، منظور نحوه به كارگيري منابع فرهنگي به منظور توسعه يكپارچه شهرها، مناطق و كشورهاست(2)؛ به عبارت دقيق تر، « برنامه ريزي فرهنگي فرايند تشخيص پروژه ها، طراحي برنامه ها و مديريت استراتژي هاي اجرا را گويند. هدف اين نوع برنامه ريزي درواقع يك نگرش فرهنگي به انواع سياست گذاري هاي عمومي است. »(3)
از اين رو، بين اين دو مفهوم تفاوت عمده اي وجود دارد. اين تفاوت را به صورت خلاصه در شكل زير مي توان ملاحظه كرد.

برنامه ريزي فرهنگ=
نگرش برنامه اي و مديريتي به فرهنگ (برنامه ريزي براي فرهنگ)

برنامه ريزي فرهنگي=
نگرش فرهنگي به برنامه ريزي ( به كارگيري فرهنگ براي برنامه ريزي)


در اين تحقيق آنچه مدنظر ماست مفهوم اول است؛ يعني برنامه ريزي براي فرهنگ كه از روي تسامح از اصطلاح برنامه ريزي فرهنگي نيز در اين معنا استفاده كرده ايم كه منظور همان معناي اول است. در اينجا برنامه ريزي فرهنگي مبتني بر مجموعه اي از اهداف و الگوهاي پيش بيني است. برنامه ريزي يا سياست گذاري فرهنگي شامل اصول و راهبردهاي كلي و عملياتي شده اي است كه بر نوع عملكرد يك نهاد اجتماعي در امور فرهنگي استيلا دارند و به اين اعتبار، منظومه اي سازمان يافته از اهداف نهايي درازمدت، ميان مدت، قابل سنجش و نيز ابزارهاي وصول به آن اهداف را دربرمي گيرد. بنابراين، الگوي سياست گذاري فرهنگي الزاماً براساس هدف گذاري هاي خاص - كه از اصول راهبردهاي كلي و عملياتي شده خود اخذ مي كند - سامان مي يابد. سياست گذاري فرهنگي فاقد هدف گذاري هاي پيشين، چيزي جز ترجمان عدم سياست گذاري فرهنگي نيست. (4)
تعريف ما از برنامه ريزي فرهنگي، متأثر از تعريفي است كه از مفهوم فرهنگ داريم. اگر فرهنگ را در معناي كلي - كه قبلاً اشاره شد - به كار بريم، برنامه ريزي فرهنگي عبارت خواهد بود از:
«تلاشي آگاهانه براي تغيير نگرش ها، اعتقادات، آداب و رسوم، ارزش ها و هنجارهاي نسبتاً پايدار و بادوام جامعه، مطابق خواست و الگوي ذهني برنامه ريز».
اما اگر فرهنگ را در معناي محدود به كار بريم، تعريف برنامه ريزي فرهنگي متفاوت و محدود خواهد بود. در اين معنا:
برنامه ريزي فرهنگي عبارت است از: « تلاش آگاهانه و سنجيده براي تغيير فعاليت ها و محصولات فكري و هنري در راستاي دستيابي به اهداف مطلوب و مورد خواست برنامه ريز يا برنامه ريزان»؛ به عبارت ديگر و به بيان ايونز، در اين معنا برنامه ريزي عبارت است از: « تخصيص منابع، توزيع يارانه ها و امكانات عمومي براي مجموعه اي از فعاليت هاي هنري تشويق و طراحي شده (‌تماشاخانه ها، گالري ها، موزه ها، تالارهاي كنسرت، مراكز هنري و رسانه اي، نمايش فيلم و غيره)‌ و حمايت از هنرمندان و كاركنان فرهنگي»(5). به عنوان مثال، در اكثر جوامع غربي بخشي از برنامه ريزي فرهنگي شامل مداخلات عامدانه اي است كه دولت براي افزايش تقاضا در مصرف و تمايل به مشاركت در توليد آثار هنري انجام مي دهد.
همان گونه كه ملاحظه كرديم، براساس تعريفي كه از فرهنگ ارائه مي دهيم، تعريف برنامه ريزي فرهنگي نيز متفاوت خواهد بود. در زير به برخي از تعاريف برنامه ريزي فرهنگي اشاره مي شود:
دكتر محمدرضا تاجيك براساس برداشتي كه از مفهوم برنامه ريزي و فرهنگ دارد، تعريفي از مفهوم برنامه ريزي فرهنگي ارائه مي دهد كه به تعريف اوليه ما از برنامه ريزي نزديك است. به عقيده وي، برنامه ريزي در كلي ترين تعريف عبارت است از: « تلاش آگاهانه براي تغيير در يك موضوع، مطابق يك الگوي ذهني كه از پيش توسط برنامه ريز تعريف شده است». از همين منظر، فرهنگ نيز به مجموعه پيچيده اي از عقايد، باورها، ارزش ها، احساسات و رفتارها دلالت مي كند كه داراي دو خصوصيت پايداري و ثبات نسبي است. با توجه به اين دو تعريف مي توان گفت: برنامه ريزي فرهنگي عبارت است از: «هر كوششي براي ايجاد تغييراتي آگاهانه مطابق با الگوي ذهني پيشين در زمينه باورها، عقايد، ارزش ها، احساسات و رفتارها كه با خصوصيت نسبتاً پايداري از عقايد موردي متمايز مي شود»(6).
دكتر مسعود چلبي نيز براساس برداشتي كه از فرهنگ به عنوان مجموعه اي از نمادها، انديشه ها، ارزش ها و هنجارها ارائه مي دهد، برنامه ريزي را به معناي تغييرات محتوايي كم و بيش آگاهانه در مجموعه فوق مي داند. (7)

ضرورت برنامه ريزي فرهنگي

اصل برنامه ريزي تقريباً مورد توافق همگان است و در مورد اهميت و ضرورت آن جاي هيچ گونه شك و شبهه اي وجود ندارد. در مورد اهميت و ضرورت برنامه ريزي در عرصه فرهنگ نيز تقريباً چنين توافقي وجود دارد؛ اگرچه در محتوا و شكل آن نظرات متفاوتي را مي توان مشاهده كرد ( در مباحث بعد، ما به اين نظرات تا حدودي خواهيم پرداخت). شايد برنامه ريزي نتواند دست نيافتني ها را دست يافتني كند، اما قطعاً فقدان آن مي تواند دست يافتني ها را دست نيافتني كند، لذا دست يافتن به آرمان هاي فرهنگي كه انقلاب اسلامي پيش روي دولت جمهوري اسلامي نهاده است، ضرورت توجه بيشتر به برنامه ريزي فرهنگي را ايجاب مي كند. برنامه ريزي فرهنگي مي تواند امكان به كارگيري دقيق تر مديريت ها، سازمان ها و طراحي اقدام ها و فعاليت هاي فرهنگي متناسب با اهداف و اولويت ها را فراهم آورد. اصولاً برنامه ريزي براساس اين فرض پذيرفته شده انجام مي گيرد كه امكانات و منابع ما محدود است و بهره گيري توأم با روزمرگي از منابع محدود، صدمات جبران ناپذيري به بار خواهد آورد. (8) امروزه برنامه ريزي در تمام امور انساني، امري غيرقابل انكار تلقي و عملاً شاخصي براي تفكيك كشورهاي پيشرفته از غيرپيشرفته محسوب مي شود. با توجه به اهميت برنامه ريزي، به نظر نمي رسد دليلي براي بهره گيري از آن در عرصه فرهنگ وجود نداشته باشد؛ زيرا نظام فرهنگي هم زمان داراي دو كاركرد محوري متناقض نماي « تغيير و نوآوري اجتماعي» و « تداوم اجتماعي» مي باشد. بنابراين، ضرورت برنامه ريزي فرهنگي را بايد در دو چيز جستجو كرد: از يك طرف در همين كاركرد دوگانه و متناقض آميز فرهنگي يعني كاركرد تغيير و تداوم و از طرف ديگر، جوامعي نظير جامعه ما كه مرحله گذر را طي مي كنند و از لفافه خارج شده و تحولات سريع و ناهمگون و نابرابر را تجربه مي كنند، هم زمان احتياج به نظم و تغييرات همگون و جهت دار دارند. (9)

ديدگاه هاي نظري موجود در خصوص برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگي

دو ديدگاه نظري متفاوت در خصوص برنامه ريزي فرهنگي را مي توان از يكديگر تفكيك نمود. اين دو عبارتند از:
الف) ديدگاهي كه با سياست گذاري و برنامه ريزي در عرصه فرهنگ مخالف است.
براساس اين ديدگاه، اتخاذ سياست فرهنگي مشخص، تهديدي عليه آزادي انتخاب فرد و توسعه تجاري است (10)؛ لذا اصولاً ضرورتي براي آن وجود ندارد. از طرف ديگر، فرهنگ مقوله اي كيفي و حاصل زندگي عده كثيري از مردم در يك شرايط مشابه و در مدت زمان نسبتاً طولاني است، لذا نمي توان و نبايد آن را از امر متعالي و كيفي به زمين خاكي و عالم انساني برنامه ريزي تنزل داد. اين ديدگاه، ديدگاهي است كه توسط اكثر كشورهاي اروپايي و آمريكاي شمالي پيگيري مي شود. در آمريكا مخالفت با برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگي بر سه استدلال زير استوار است:
1. تنظيم سياست هاي هماهنگ در اين عرصه، بر فعاليت سازمان هاي خصوصي تأثير مختل كننده دارد؛
2. سياست گذاري فرهنگي دولت باعث مداخله نابجاي دولت در توسعه فرهنگي مي شود؛
3. اين مداخله بر لزوم تبعيت ( نه هدايت كنندگي) دولت در عرصه فرهنگ از بخش خصوصي تأثير منفي دارد. (11)
براساس رويكرد مذكور، تدوين سياستي كه كليت فرهنگي يك كشور را در دايره شمول خود قرار دهد، اگر نگوييم ناممكن حتماً امري دشوار است. « تنوع فرهنگي»، « خلاقيت فرهنگي» و « تغيير فرهنگ» در اين رويكرد به عنوان اصولي اساسي تلقي مي شوند كه برنامه ريزي فرهنگي - به خصوص از سوي دولت - تهديدي جدي براي آن محسوب مي شود.
ب) ديدگاهي كه سياست گذاري فرهنگي را يك ضرورت مي داند.
اين ديدگاه كه عملاً شامل گروه نسبتاً وسيعي از ديدگاه هاي مختلف است، برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگي را نه تنها امري ميسر و «شدني»؛ بلكه آن را الزامي و اجتناب ناپذير محسوب مي نمايد. در اين ديدگاه، برنامه ريزي فرهنگي تهديدي براي آزادي انتخاب فرد محسوب نمي شود و اگر هم باشد، اصولاً گريزي از آن نيست.
اگر ديدگاه اول را ديدگاه فرهنگي ليبراليسم بناميم، انديشه فرد مستقل و اميال و خواست هاي ويژه او - كه نبايد محدوديت و الزام بيروني بر او حاكم بوده و براي او تعيين تكليف نمايد - در مركز آن جاي مي گيرد. تصور چنين فرد مستقلي از شبكه مناسباتي كه بر مبناي آن، فرد و اميال او سامان مي يابد، انديشه اي متافيزيكي است؛ زيرا فرد همواره در شبكه اي از مناسبات جمعي تعريف و كم و بيش خواست او در مناسبات مذكور، تعيين مي شود. در چنين شرايطي، بر كنار ساختن دولت و نظم مستقر از هدف گذاري در عرصه فرهنگ، به هيچ وجه جايگاهي براي آزادي فرد و انتخاب هاي آزادانه او فراهم نمي آورد؛ بلكه جاي خالي دولت را منابع ديگر قدرت پر مي كنند. بر اين اساس، سياست گذاري فرهنگي در كشورهاي مختلف وضعيت متفاوتي پيدا مي كند؛ اگرچه در همه آنها وجود آن ضروري است. در يك كشور پيراموني، هر گام عقب نشيني نظام مستقر در هدف گذاري و سياست گذاري حوزه فرهنگي به معناي پيشروي رقباي حاضر در صحنه منازعات قدرت، و عقب نشيني نظام سياسي به معناي وانهادن قدرت به رقيب حاضر در صحنه سياسي است. (12)
پي نوشت ها:
1. اكبري، محمدعلي، تجربياتي از برنامه ريزي فرهنگي در ايران (57-1320)، فصلنامه فرهنگ عمومي، شماره 33، زمستان 1381، ص 14.
2. ايوانز، گريم، برنامه ريزي فرهنگي: مفهومي هنوز مبهم، ترجمه: پرويز اجلالي، فصلنامه فرهنگ عمومي، شماره33، زمستان 1381، ص 34.
3. همان، ص 35.
4. كاشي، غلامرضا، پيشين، سياست گذاري اقتدارگرايانه و دموكراتيك فرهنگي، به نقل از كتاب سياست گذاري و فرهنگ در ايران امروز، تهران: مركز بازشناسي اسلام و ايران، چاپ اول، 1379، ص 55.
5. ايوانز، گريم، پيشين، ص 34.
6. تاجيك، محمدرضا، تأمل آسيب شناختي بر فرهنگ در ايران، در كتاب سياست گذاري فرهنگي در ايران امروز، تهران: مركز بازشناسي اسلام و ايران، 1379، ص 115.
7. چلبي، مسعود، برنامه ريزي فرهنگي؛ عامل تغيير يا ثبات، پيشين، ص4.
8. جمعي از كارشناسان دبيرخانه شوراي فرهنگ عمومي، برنامه ريزي فرهنگي؛ مراحل اساسي، تمهيدات نظري و مقدمات عملي، فصلنامه فرهنگ عمومي، شماره7، سال 1375، ص 56.
9. چلبي، مسعود، پيشين، ص 3.
10. گوردن، كريستوفر، و ماندي، سايمون، پيشين، ص 65.
11. وحيد، مجيد، از فرهنگ سياست گذاري تا سياست گذاري فرهنگي، به نقل از كتاب سياست گذاري و فرهنگ در ايران امروز، همان، ص 14.
12. كاشي، غلامرضا، همان، ص 64.
منبع مقاله: صالحي اميري، سيدرضا؛ عظيمي دولت آبادي، امير؛ ( 1391)، مباني سياست گذاري و برنامه ريزي فرهنگي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ سوم.
منبع مقاله :
صالحي اميري، سيدرضا؛ عظيمي دولت آبادي، امير؛ ( 1391)، مباني سياست گذاري و برنامه ريزي فرهنگي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ سوم